زمان تقریبی مطالعه: 12 دقیقه
برای یادگیری زبان انگلیسی، گوش دادن به کارتونهای دو زبانه روشی بی هزینه، بدون محدودیت و سرگرم کننده است . این روش مخصوصا در کنار دوره های آنلاین زبان کودکان المپ ، نتیجه ای مضاعف خواهد داشت . اگر اولین بار است سراغ این کارتون ها می آیید ، ابتدا نوشته " یادگیری زبان انگلیسی با کارتون " را مطالعه بفرمایید . درآنجا نکات مهمی برای یادگیری بهتر زبان با کارتون آموزش داده شده است .
از این پس شما والدین گرامی میتوانید از طریق مجله زبان سایت المپ کارتون های کوتاه که در سه نسخه تهیه شده است را تماشا کنید و علاوه بر سرگرم کردن کودک دلبندتان ،زبان دومشان را تقویت کنید.
همچنین شما میتوانید قصه ها را از طریق کانال یوتیوپ ، آپارات و صفحه اینستاگرام ما بصورت آنلاین دنبال کنید.
Eric the engine One day there was a big storm. Lightning struck a mountain and a huge rock rolled onto the train line. Seagull saw what happened. He called his friends: Rabbit, Fox and Mouse. We must move it. The 10:15 London train will be here in one hour, said Rabbit. The animals tried to move it. They pushed and pushed but it would not move. I know, said Fox. Lets get Eric the Engine. Hes stronger than all of us. Theres no time, said Mouse. Ill get him, shouted Seagull. Help! There is a rock on the train line and the London train is coming very soon. Eric tooted his whistle and called his friends. All the engines gathered around. Eric was big and strong but not very fast. He asked the express trains to go ahead. You go first. Then you, said Eric, and he sent his friends ahead. Ill follow you. The engines raced along, but the London train was getting closer. The trains arrived. The two express trains pushed, but the rock wouldnt move. The London train was coming over the hill. Two more engines arrived and they pushed too. The rock moved a little but the London train was coming round the corner. They cant do it! said Mouse. Then Eric arrived. He tooted his whistle and pushed with all his strength. He pushed the four engines and the four engines pushed the rock. Slowly the rock moved. Then it rolled faster and faster until it fell over the cliff. The London train arrived. It raced past the engines and the animals, who were waiting on the other line. The train blew its horn, Thaaaaank yooooou!
روزی، طوفان بزرگی بود. رعد و برق به کوه برخورد کرد و یک تخته سنگ بزرگ به داخل ریل قطار غلتید. مرغ دریایی دید که چه اتفاقی افتاد، او دوستانش، خرگوش، روباه و موش را صدا زد. خرگوش گفت: ما باید آن را جا به جا کنیم، قطار ساعت ۱۰٫۱۵ لندن یک ساعت دیگر اینجا خواهد بود. حیوانات سعی کردند آن را جا به جا کنند، آنها هل دادند و هل دادند اما آن تکان نخورد. روباه گفت: من میدانم! برویم و لوکوموتیو اریک را بیاوریم، او از همه ی ما قوی تر است. موش گفت:زمان نداریم مرغ دریایی گفت: من او را خواهم آورد. کمک! یک تخته سنگ در ریل قطار است و قطار لندن به زودی دارد می آید. اریک، سوتش را به صدا درآورد و دوستانش را صدا زد . همه ی لوکوموتیوها جمع شدند. اریک، بزرگ و قدرتمند بود ولی خیلی سریع نبود، او از قطار سریع السیر خواست تا جلو برود. اریک، گفت:تو جلو برو و شما بعد از آن بروید او دوستانش را جلو فرستاد. من به دنبال شما خواهم آمد. لوکوموتیوها به سرعت به جلو رفتند اما قطار لندن داشت نزدیک تر می شد. قطارها رسیدند. دو قطار سریع السیر هل دادند اما تخته سنگ تکان نخورد. قطار لندن داشت از بالای تپه می آمد، دو لوکوموتیو دیگر رسیدند و آنها هم هل دادند. تخته سنگ کمی تکان خورد اما قطار لندن داشت از گوشه ی جاده می آمد. موش گفت: آنها نمی توانند آن کار را انجام دهند. سپس، اریک رسید، او سوتش را به صدا درآورد و با تمام قدرت هل داد. او چهار لوکوموتیو را هل داد و چهار لوکوموتیو تخته سنگ را هل دادند. تخته سنگ به آرامی تکان خورد و سپس تندتر و تندتر چرخید و از پرتگاه پایین افتاد. قطار لندن رسید، به سرعت از کنار لوکوموتیوها و حیوانات که بر روی ریل دیگر منتظر بودند رد شد. قطار بوقش را به صدا درآورد: سپاسگذارم.